کد مطلب:129794 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

خطبه ی فاطمه ی صغری، دختر امام حسین
سید بن طاووس گوید، زید بن موسی [1] گفت: پدرم از جدم روایت كرد كه فرمود:


فاطمه ی صغری پس از آنكه از كربلا وارد كوفه شد فرمود: خدا را سپاس می گویم به شماره ی ریگها و شنها و او را می ستایم به عظمت و سنگینی عرش تا فرش. به او ایمان می آورم و بر او توكل می كنم. گواهی می دهم كه معبودی جز خدای یگانه نیست؛ و محمد بنده و فرستاده ی اوست؛ و فرزندانش را با لب تشنه در كنار فرات سر بریدند! بی آنكه كسی را كشته باشند تا از آنها انتقام بگیرند.

پروردگارا به تو پناه می برم از اینكه سخنی را به دروغ به تو نسبت دهم و برخلاف آنچه فرموده ای، از گرفتن پیمان برای خلیفه ی خود علی بن ابی طالب (ع)، سخنی بر زبان آورم! همان كسی كه حق او را غصب كردند و او را بی گناه كشتند. همان گونه كه دیروز، مردمی به ظاهر مسلمان در خانه ای از خانه های خدا فرزندش را به قتل رساندند. مرگ بر اینان باد؛ كه علی را نه در دوران حیات و نه در هنگام وفات یاری كردند؛ تا او را به جوار رحمت خویش فراخواندی. در حالی كه سرشتی پسندیده طینتی پاك زیبنده اخلاق و مناقبی معروف و عقایدی مشهور داشت. خدایا! تو او را از كودكی به اسلام هدایت كردی و در بزرگی به او خلق و خوی نیكو بخشیدی و فضایلش را ستودی. او با تو و رسول تو رفتاری خالصانه و صادقانه داشت تا او را هم به جوار رحمت خویش بردی. او به دنیا بی رغبت بود و حرص و آز نداشت. مایل به آخرت بود و در راه تو و برای خشنودی تو جهاد كرد. تو او را پسندیدی و او را برگزیدی و به راه مستقیم هدایت كردی.


ای مردم كوفه، ای اهل نیرنگ و بی وفایی و خودخواهی. ما خاندانی هستیم كه خدا ما را به شما و شما را به وسیله ی ما مورد امتحان قرار داد. آزمایش ما را نیكو قرار داد و دانش و فهم را نزد ما نهاد. ما جایگاه دانش و محل فهم و حكمت او هستیم. و بر بندگان خدا در شهرهای زمین حجت هستیم. خدا ما را به كرامت خویش گرامی داشت و به وسیله ی پیامبرش بر بسیاری از آفریدگان، آشكارا برتری بخشید. ولی شما ما را تكذیب كردید و در حق ما ناسپاسی نمودید. كشتن ما را جایز شمردید و اموال ما را به غارت بردید. همان طور كه دیروز جد ما را كشتید [2] و به خاطر كینه های دیرینه، خون ما اهل بیت ازشمشیرتان می چكد. از این كردار زشت، چشمهای شما روشن و دلهایتان شادمان گردید. این افترایی بود كه بر خدا بستید و نیرنگی بود كه زدید، خداوند بهترین تدبیر كنندگان است.

اما از ریختن خون و غارت اموال، خوشحال نباشید. مصایب بزرگ و صدمه های عظیمی كه به ما رسیده سرنوشتی بود كه پیش از رسیدن به ما در كتاب خدا رقم خورده


بود؛ و این كار برای خدا آسان است، تا بر آنچه از دست رفته اندوه نخورید و به آنچه به شما عطا فرموده شادمان نباشید؛ و خداوند گردنكشان و متكبران را دوست ندارد».

مرگ بر شما باد، در انتظار لعنت و كیفر الهی باشید. گویی كه بلای آسمان از راه می رسد و بر شما فرو می بارد تا شما را با عذاب نابود كند و به جان یكدیگر اندازد. آنگاه در روز قیامت به خاطر ستمی كه بر ما روا داشته اید در عذاب دردناك جاودانه بمانید. لعنت خداوند بر ستمگران باد.

وای بر شما آیا می دانید با كدامین دست ما را زدید و با چه شخصیتی به جنگ ما شتافتید یا با چه پایی برای جنگیدن با ما به راه افتادید؟

به خدا سوگند دلهایتان سنگ، جگرهایتان پر از نفرت، و دلهایتان مهر خورده است. چشم و گوشتان را بسته اند. شیطان شما را فریفته و به دام انداخته است. بر دیدگان شما پرده افتاده است و هدایت نمی شوید!

ای اهل كوفه مرگ بر شما باد! چه كینه ای از رسول خدا (ص) به دل داشتید و كدام دشمنی موجب شد كه با برادرش علی بن ابی طالب (ع) جد من، و فرزندان و عترت برگزیده ی پیامبر (ص) چنین عناد بورزید و كسی از میان شما با افتخار بگوید: ما علی و فرزندانش را با شمشیرها و نیزه های هندی كشتیم، زنان را چونان تركان به اسارت درآوردیم و با آنان مبارزه كردیم، چه مبارزه ای! خاك بر دهان این گوینده باد! آیا به كشتن مردمی كه خداوند آنها را تزكیه فرموده و پلیدی را از آنها زدوده است افتخار می كنی؟ پس خشم خود را فرونشان و مانند سگ روی پایت بنشینی، چنان كه پدرت نشست. جز این نیست كه هركس پاداش رفتار خویش و آنچه را از پیش فرستاده می بیند. وای بر شما، آیا به خاطر برتری ای كه خداوند به ما بخشیده بر ما حسد می ورزید؟!

گناه ما چیست اگر روزگار دریای ما را مواج ساخته و دریای شما چنان بی آب است كه یك حیوان كوچك را هم نمی پوشاند!

این فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد می دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است و كسی كه خدا برایش نوری قرار ندهد، نوری نخواهد داشت.


گوید: همه ی صداها به گریه بلند شد! و گفتند: بس است ای دختر پاكیزگان! كه دلهایمان را آتش زدی و گلوهایمان را فشردی و درونمان را شعله ور ساختی. پس آن حضرت سكوت كرد. [3] .


[1] نمازي در مستدركات علم رجال الحديث (ج 3، ص 486، شماره ي 5987) گويد: زيد بن موسي كاظم (ع) كه به او زيد النار گفته مي شود. صدوق به نقل از ياسر گويد: او در مدينه قيام كرد و دست به آتش سوزي و قتل گشود. پس مأمون در پي اش فرستاد كه او را دستگير كردند و چون نزد وي آوردند گفت: او را نزد ابوالحسن (ع) ببريد. چون نزد آن حضرت بردند، ايشان فرمود: اي زيد سخن فرومايگان كوفه تو را فريفت. فاطمه پارسا و پاكدامن بود و خداوند نسل او را بر آتش حرام گردانيد و نسل او خاصه حسن و حسين اند. اگر مي پنداري كه تو عصيان خدا مي كني و به بهشت مي روي و موسي بن جعفر فرمان خدا برد و داخل بهشت شد، در آن صورت تو در نزد خداوند از موسي بن جعفر گرامي تر هستي! به خدا سوگند هيچ كس به وسيله ي ما به آنچه نزد خداوند است نمي رسد، مگر به فرمانبرداري او؛ و اگر تو پنداشته اي كه آن را با نافرماني فراچنگ خواهي آورد. زهي پندار نادرست.

زيد گفت: من برادر و فرزند پدرت هستم. ابوالحسن (ع) فرمود: تو تا هنگامي كه فرمان خدا را ببري برادر من هستي. چنان كه وقتي نوح گفت: «پروردگارا پسرم از خاندان من است و وعده ي تو حق است و تو داورترين داوراني» خداي عزوجل فرمود: «اي نوح او از خاندان تو نيست. او عملي است ناصالح». به اين ترتيب خداوند عزوجل پسر نافرمان نوح را از زمره ي خاندانش بيرون كرد.».

آقاي خويي در المعجم (ج 7، ص 360) پس از نقل اين حكايت مي نويسد: همچنين او - شيخ صدوق - از ابوالحسن، علي بن احمد نسابه از مشايخش نقل كرده است كه زيد بن موسي با منتصر همنشيني مي كرد! او مردي زبان آور و از زيديه بود. (العيون، باب 58، ج 3 و 4). كساني جز اين دو چيزهايي گفته اند كه دال بر نكوهش زيد است. ولي اسناد همه ي اين روايتها ضعيف و غيرقابل اعتماد است.

آنچه مشكل را آسان مي كند اين است كه كسي اين شخص را توثيق و تمجيد نكرده است؛ و سخن شيخ مفيد هم بر مدح وي از نظر تدين دلالتي ندارد».

[2] چنانكه از عبارت «همان طور كه ديروز جد ما را كشتيد» برمي آيد، اين فاطمه دختر امام حسين (ع) است و جد او اميرالمؤمنين (ع) مي باشد. اما اطلاق صغرا يا كبري بر وي در كتابهاي مورخان پيشين ديده نمي شود. ولي در كتابهاي مورخان متأخر به چشم مي خورد. مانند خوارزمي، ابن نما، ابن طاوس، علامه ي مجلسي. شيخ مفيد او را در شمار دختران حسين (ع) آورده اما به بزرگ يا كوچك مقيدش نكرده است. در بسياري از كتابهاي تراجم نيز چنين است. براي مثال در كتاب تهذيب الكمال، شماره ي 7901 آمده است: «فاطمه بنت الحسين بن علي بن ابي طالب، قرشي، هاشمي، مدني، خواهر علي بن الحسين، زين العابدين، مادرش ام اسحاق، دختر طلحة بن عبيدالله است. پسرعمويش حسن بن حسن او را به همسري گفت؛ و او عبدالله، ابراهيم، حسن و زينب را برايش به دنيا آورد...»

ابن حبان او را از ثقه ها برشمرده و گويد: در حدود نود سالگي وفات يافت. (ر. ك. كتاب الثقات، ج 5،301).

اما مشهور اين است كه امام حسين (ع) دختري به نام فاطمه صغري داشت كه چون بيمار بود و توان حركت نداشت او را در مدينه گذاشت و با خود به كربلا نبرد، ولي منابع معتبر اين را تأييد نمي كنند.

بلي، خوارزمي داستان كلاغي را نقل مي كند كه پس از شهادت امام (ع) آمد و پر و بالش را به خون آن حضرت آغشته كرد. پس از آن پرواز كرد و در مدينه روي ديوار خانه ي فاطمه صغري، دختر امام حسين (ع) نشست. فاطمه نگاهي به او انداخت و گريست.» (ر. ك. مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 92).

مرحوم قاضي به نقل از صاحب كتاب مطالب السؤول نوشته است كه امام حسين (ع) دختر ديگري داشت كه نامش را ذكر نكرده اند. اگر چنين چيزي درست باشد، او همان فاطمه است كه در مدينه باقي ماند. (ر. ك. تحقيق درباره ي اول اربعين سيدالشهدا (ع)، ص 290.

[3] اللهوف، ص 194؛ ر. ك. الاحتجاج، ج 2، ص 104؛ مثيرالاحزان، ص 87؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 359 - 355.